در شماره قبل پس از بررسي معناي لغوي سنّت، اصل تغييرناپذيري سنتهاي الهي و... به بررسي برخي از سنتهاي الهي حاكم بر جوامع انساني پرداختيم وگفتيم كه براساس سنت تغيير ناپذير الهي، ظلم و بيدادگري عامل نابودي تمدنهاست. اينك ادامه بحث را با بررسي ديگر سنتهاي الهي حاكم بر جوامع پي ميگيريم.
يكي از مهمترين موضوعاتي كه به هنگام بحث از انقلاب جهاني امام عصر(عج) مطرح ميشود اين است كه آن حضرت چگونه و با چه نيرويي در برابر نظام استكباري حاكم بر جهان ميايستد و همه تمدنهاي قدرتمند، امّا فاسد، را به زانو در ميآورد؟ آيا ايشان با قدرت نظامي و با بهرهگيري از تسليحات و تجهيزات پيشرفته و قدرتمند خود موفق به فروپاشي اين تمدنها ميشود، يا علل و عوامل ديگري در كار است؟ ترديدي نيست كه حضرت مهدي(ع) با امدادهاي غيبي همراهي ميشود و همه قواي طبيعي و ماوراي طبيعي در خدمت ايشان است؛ اما به نظر ميرسد رمز اصلي پيروزي ايشان بر همه قدرتهاي شيطاني حاكم بر جهان، حركت ايشان در مسير سنتهاي الهي حاكم بر هستي و هماهنگي اين سنتها با قيام رهايي بخش آن حضرت است. براي روشنتر شدن اين موضوع لازم است كه به بررسي سنتهاي الهي حاكم بر عالم تكوين و تشريع بپردازيم.
در شماره قبل پس از بررسي معناي لغوي سنّت، اصل تغييرناپذيري سنتهاي الهي و... به بررسي برخي از سنتهاي الهي حاكم بر جوامع انساني پرداختيم وگفتيم كه براساس سنت تغيير ناپذير الهي، ظلم و بيدادگري عامل نابودي تمدنهاست. اينك ادامه بحث را با بررسي ديگر سنتهاي الهي حاكم بر جوامع پي ميگيريم.
اگر چه ظلم و ستم، خواه در صورت فردي و خواه در صورت اجتماعي آن، موجب نابودي اقوام و تمدنها ميشود، اما اين نابودي زماني به فعليت ميرسد كه مهلت و اجل آن اقوام و تمدنها به سرآيد و به تعبير قرآن "موعد" نابودي آنها فرا رسد. به بيان ديگر از ديدگاه قرآن هر "جامعه مستقل از افراد، حيات و شخصيت و مدت و اجل"1 مشخصي دارد و زماني كه اين مدت و اجل به سرآيد ديگر هيچ چيز نميتواند مانع نابودي آن قوم و ملت شود. در اين زمينه آيات متعددي در قرآن وارد شده كه از جمله ميتوان به اين آيات اشاره كرد:
1ـ2ـ4. آيه 58 سوره كهف: در اين آيه، كه پيش از اين نيز بدان اشاره شد، به صراحت بيان شده كه سنت خدا بر اين نيست كه به مجرد عصيان، نافرماني و ستمگري قومي آنها را گرفتار عذاب و هلاكت كند، بلكه خداوند براساس غفران و رحمت بي انتهاي خويش براي هر قومي موعد، اجل و يا سررسيدي تغييرناپذير قرار داده است و تا زماني كه اين اجل سرنيايد، آن قوم هلاك نميشوند:
وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْئِلاً.
و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است. اگر به [جرم] آنچه مرتكب شدهاند، آنها را مؤاخذه ميكرد، قطعا در عذاب آنان تعجيل مينمود [ولي چنين نميكند [بلكه براي آنها سررسيدي است كه هرگز از برابر آن راه گريزي نمييابند.
2ـ2ـ4. آيه 34، سوره اعراف: در اين آيه نيز بر اين موضوع تأكيد شده كه هر امتي جدا از بقـا و فنــاي تك تك افراد آن، بقا و فناي خاص خود را دارد و زماني كه اجل امتي فرارسد هيچ چيز نميتواند از آن جلوگيري كند:
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لاَيَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةًوَلاَيَسْتَقْدِمُونَ.
و براي هر امتي اجلي است؛ پس چون اجلشان فرارسد، نه [ميتوانند [ساعتي آن را پس اندازند و نه پيش.
3ـ2ـ4. آيه 48 و 49 سوره يونس: در آيات سخن از پرسشي است كه از سوي مشركان خطاب به رسول گرامي اسلام(ص) مطرح شده است. آن پرسش اين است كه: "خداوند چه زماني بين ما و بين تو قضاوت ميكند و ما را هلاك و ايمان آورندگان به تو را نجات ميدهد" به بيان ديگر مشركان با كلامي كه جنبه تعجيز و استهزا داشت ميخواستند به پيامبر بگويند كه: "پروردگار تو هيچ كاري نميتواند بكند، و اين تهديدهاي تو، بيهودهاي بيش نيست، وگرنه چرا عجله نميكني و آن را عملي نميسازي؟" خداوند نيز در پاسخ اين استهزاي مشركان به پيامبر خود خطاب ميكند كه: "به آنها بگو من مالك نفع و ضرر خود نيستم، نه ميتوانم ضرري از خود رفع كنم و نه منفعتي را به سوي خود جلب نمايم. اما اينكه چرا عذاب خدا نازل نميشود به اين دليل است كه هر امتي اجل معيني دارد كه به هيچ وجه نميتواند از آن تخطي كند. آن اجل خواه ناخواه فرا ميرسد بي آنكه ساعتي از زمان مقرر خود، پيش يا پس افتد"2:
وَيَقُولُونَ مَتَي هَـذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ * قُل لاَّأَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إِلاَّ مَا شَآءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ فَلاَيَسْتَأخِرُونَ سَاعَةً وَلاَيَسْتَقْدِمُونَ.
ميگويند: "اگر راست ميگوييد، اين وعده چه وقت است؟" بگو: "براي خود زيان و سودي در اختيار ندارم، مگر آنچه را كه خدا بخواهد. هر امتي را زماني [محدود [است. آنگاه كه زمانشان به سررسد، پس نه ساعتي [از آن [تأخير كند و نه پيشي گيرند."
در تفسير الميزان در ذيل اين آيه چنين آمده است:
... هر امتي حياتي اجتماعي وراي حيات فردي كه مخصوص تك تك افراد است دارد، و حيات اجتماعي هر امتي از بقا و عمر آن مقداري را دارد كه خداي سبحان برايش مقدر كردهاست. و همچنين از سعادت و شقاوت و تكليف و رشد و ضد رشد و ثواب و عقاب سهمي را دارد، كه خداي تعالي برايش معين فرموده است و اين حقيقت از چيزهايي است كه تدبير الهي عنايتي به آن دارد.3
4ـ2ـ4. آيه 61 سوره نحل: اين آيه نيز چون آيه پيشين بر اين حقيقت تأكيد ميكند كه كيفر الهي تنها در زمان معين آن فرا ميرسد:
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُـلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَـكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَي أَجَلٍ مُّسَمًّي فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لاَيَسْتَأخِرُونَ سَاعَةً وَلاَيَسْتَقْدِمُونَ.
و اگر خداوند مردم را به [سزاي [ستمشان مؤاخذه ميكرد، جنبندهاي بر روي زمين باقي نميگذاشت، ليكن [كيفر [آنان را تا وقتي معين باز پس مياندازد، و چون اجلشان فرا رسد، ساعتي آن را پس و پيش نميتوانند افكنند.
هر امتي جدا از بقا و فناي تك تك افراد آن، بقا و فناي خاص خود را دارد و زماني كه اجل امتي فرارسد هيچ چيز نميتواند از آن جلوگيري كند
5ـ2ـ4. در آيه 45 سوره فاطر همين تعبير تكرار شده است.
6ـ2ـ4. در سوره نوح نيز موضوع اجل اقوام و امتها به بهترين شكلي بيان شده است. در آغاز اين سوره هدف از فرستادن نوح را انذار قومش پيش از فرارسيدن عذاب دردناك و به بيان ديگر سرآمدن اجل و وقت مقرر دانسته، ميفرمايد:
إِنَّـآ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَي قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ.
ما نوح را به سوي قومش فرستاديم كه: "قومت را، پيش از آنكه عذابي دردناك به آنان رسد، هشدار ده."
آنگاه به نقل سخنان نوح خطاب به قومش پرداخته، ميفرمايد:
قَالَ يَـقَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ * أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ * يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَي أَجَلٍ مُّسَمًّي إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَآءَ لاَيُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ.
[نوح] گفت: اي قوم من، من شما را هشدار دهندهاي آشكارم، كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد. [تا] برخي از گناهانتان را بر شما ببخشايد و [اجل [شما را تا وقتي معين به تأخير اندازد. اگر بدانيد، چون وقت مقرر خدابرسد، تأخير بر نخواهد داشت.
7ـ2ـ4. آيه 11 سوره رعد: در اين آيه بر اين نكته تأكيد شده است كه هرگاه اراده خداوند به نابودي قومي تعلق گيرد ديگر هيچ قدرتي نميتواند مانع تحقق اين اراده شود. به عبارت ديگر با فرارسيدن اجل مقرر هر قوم و پايان يافتن مهلت آنها، هيچيك از تواناييها، امكانات و تجهيزات آنها نميتواند اندكي اين اجل مقرر را به تأخير بيندازد:
... وَ اِذا اَرادَ اللّهُ بِقَومٍ سوُءً فَلا مَرَدّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ.
... و چون خدا براي قومي آسيبي بخواهد، هيچ برگشتي براي آن نيست و غير از او حمايتگري براي آنان نخواهد بود.
نتيجهاي كه از آيات ياد شده به دست ميآيد چنين است:
همه اقوام و تمدنهاي ستمپيشه، هر چند قدرتمند و داراي توان نظامي و اقتصادي قابل توجه، براساس سنت الهي، اجل و سرآمد معين و مشخصي دارند و بالاخره روزي طعم نابودي و فنا را ميچشند. در چنين روزي هيچكس و هيچچيز نميتواند مانع سقوط و فروپاشي آنها شود. حتي اگر آنها همه توان نظامي و اقتصادي خود را به كار گيرند حتي لحظهاي نيز نميتوانند اجل معيّن خود را به تأخير اندازند.
براين اساس ميتوان گفت كه چون در زمان ظهور امام مهدي(ع) اجل و مهلت تمدنهاي ستمپيشه به سر آمده و عمر آنها پايان يافته است، هرگونه مقاومتي از سوي اين تمدنها بيفايده است و هيچ عاملي نميتواند موجب بقا و استمرار حيات آنها شود و به همين دليل آن امام ميتواند در ظرف مدت نسبتا كوتاهي همه نظامها و حكومتهاي خودكامه، ستمگر و كفر پيشه را از روي زمين براندازد و حكومت عادلانه خود را برقرار سازد.
3ـ4. تغيير نعمتها به دليل تغيير رفتار و روحيات امتها
از آيات متعددي از قرآن استفاده ميشود كه اقبال و ادبار خداوند به هر قومي تابعي از روحيات، اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهاي الهي براي هر ملتي وابسته به عملكرد آن ملت است.
استاد شهيد مرتضي مطهري در اين زمينه مينويسد:
قرآن كريم نكته فوقالعاده آموزندهاي در مورد سنتهاي تاريخ يادآوري ميكند و آن اينكه مردم ميتوانند با استفاده از سنن جاريه الهيه در تاريخ، سرنوشت خويش را نيك يا بد گردانند... يعني سنتهاي حاكم بر سرنوشتها در حقيقت يك سلسله عكسالعملها و واكنشها در برابر عملها و كنشهاست. عملهاي معين اجتماعي عكسالعملها و واكنشها در برابر عملها و همه اقوام و تمدنهاي ستمپيشه، هر چند قدرتمند و داراي توان نظامي و اقتصادي قابل توجه، براساس سنت الهي، اجل و سرآمد معين و مشخصيدارندوبالاخرهروزي طعم نابودي و فنا را ميچشند. در چنين روزي هيچكس و هيچ چيز نميتواند مانع سقوط و فروپاشي آنها شود
كنشهاست. عملهاي معين اجتماعي عكس العملهاي معيني به دنبال خود دارد. از اين رو در عين آنكه تاريخ با يك سلسله نواميس قطعي و لايتخلّف اداره ميشود، نقش انسان و آزادي و اختيار او به هيچ وجه محو نميگردد.4
در اينجا به برخي از آياتي كه اين موضوع از آنها استفاده ميشود اشاره ميكنيم:
1ـ3ـ4. آيات 52 و 53 سوره انفال: در اين آيات پس از بيان اين موضوع كه چگونه خاندان فرعون و كساني كه پيش از آنها بودند، پس از كفر ورزيدن، به كيفر گناهان خود گرفتار آمدند، اين گرفتار آمدن را ناشي از يك قاعده كلي در نظام آفرينش دانسته، ميگويد: خداوند نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشته تغيير نميدهد، مگر آنكه آنها آنچه را در دل دارند تغيير دهند:
كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُواْ بِـءَايَـتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ * ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.
[رفتارشان] مانند رفتار خاندان فرعون و كساني است كه پيش از آنان بودند: به آيات خدا كفر ورزيدند؛ پس خدا به [سزاي [گناهانشان گرفتارشان كرد. آري، خدا نيرومند سخت كيفر است. اين [كيفر] بدان سبب است كه خداوند نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشت تغيير نميدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند، و خداي شنواي داناست.
علامه طباطبايي در ذيل اين آيه ميفرمايد:
عقابي كه خداوند معاقبين را با آن عذاب ميكند هميشه به دنبال نعمت الهياي است كه خداوند قبل از آن عقاب ارزاني داشته، به اين طريق كه نعمت را برداشته عذاب را به جايش ميگذارد و هيچ نعمتي از نعمتهاي الهي به نقمت و عذاب مبدل نميشود مگر بعد از تبديل محلش كه همان نفوس انساني است. پس نعمتي كه خداوند آن را برقومي ارزاني داشته وقتي به آن قوم افاضه ميشود كه در نفوسشان استعداد آن را پيدا كنند و وقتي از ايشان سلب گشته و مبدل به نقمت و عذاب ميشود كه استعداد درونيشان را از دست داده و نفوسشان مستعد عقاب شده باشد. و اين خود يك قاعده كلي است در تبدل نعمت به نقمت و عقاب...5
2ـ3ـ4. آيه 11 سوره رعد: در اين آيه نيز به صراحت سرنوشت اقوام را ناشي از تغيير حال آن دانسته، ميفرمايد:
... إِنَّ اللَّهَ لاَيُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ... .
... در حقيقت خدا حال قومي را تغيير نميدهد، تا آنان حال خود را تغيير دهند.
علامه طباطبايي در ذيل اين آيه ميفرمايد:
از قضاياي حتمي و سنت جاريه الهي يكي اين است كه همواره ميان احسان و تقوي و شكر خدا، و ميان توارد نعمتها و تضاعف بركات ظاهري و باطني و نزول و ريزش آن از ناحيه خدا ملازمه بوده و هر قومي كه احسان و تقوي و شكر داشتهاند خداوند نعمت را برايشان باقي داشته، و تا مردم وضع خود را تغيير ندادهاند روز بروز بيشتر كرده است... واما اينكه اگر فساد در قومي شايع شود و يا از بعضي از ايشان سر بزند نقمت و عذاب هم برايشان نازل ميشود. آيه شريفه از تلازم ميان آنها ساكت است، نهايت چيزي كه از آيه استفاده ميشود اين است كه: خداوند وقتي روش خود را تغيير ميدهد و عذاب ميفرستد كه مردم رفتار خود را عوض كرده باشند، البته اين مطلب امكان دارد نه اينكه به فعليت در آوردنش واجب باشد؛ زيرا اين از آيه استفاده نميشود6.
گفتيم كه براساس يكي از سنتهاي تغييرناپذير الهي، اقبال و ادبار خداوند به هر قوم يا ملتي تابعي از روحيات، اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهايي كه خداوند به جامعهاي ارزاني داشته، ارتباطي ناگسستني با واكنشهاي آنها در برابر اين نعمتها دارد.
از آيات متعددي از قرآن استفاده ميشود كه اقبال و ادبار خداوند به هر قومي تابعي از روحيات، اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهاي الهي براي هر ملتي وابسته به عملكرد آن ملت است
به عبارت ديگر سرنوشت هر قومي در گرو عملكرد آنهاست، و هر قوم ميتواند با رفتار و اعمال مناسب و يا نامناسب خود سرنوشت خود را نيك و يا بد گرداند. بر اين اساس ميتوانيم بگوييم كه در ظهور امام مهدي(ع) نيز خواست و تمناي دروني انسانها نقش دارد و قطعا اگر مردم از صميم دل خواهان درك نعمت بزرگ الهي؛ يعني وجود امام معصوم(ع) در جامعه شوند و با رفتار و عملكرد خود نيز اين موضوع را نشان دهند، خداوند نيز اين نعمت را بر آنها ارزاني خواهد داشت.
يكي ديگر از قوانين و سنتهاي الهي حاكم بر جوامع بشري، خلافت، امامت و وراثت نهايي مستضعفان صالح و اهل ايمان است. از آيات متعددي از قرآن كريم چنين برميآيد كه براساس يك قانون و سنت الهي، بندگان مؤمن و صالح خداوند كه جز در مقاطع محدودي از تاريخ كره خاك، همواره به استضعاف كشانده شده و خوار شمرده ميشدند؛ در نهايت زمين را به ارث ميبرند و پيشوايان و حاكمان زمين ميگردند. برخي از اين آيات به شرح زير است :
1ـ4ـ4. آيه 105 سوره انبيا: در اين آيه با تعبير "كتبنا" كه اشاره به يك امر ثابت، مقرّر و مفروض دارد، بيان ميكند كه در كتابهاي آسماني وراثت بندگان صالح خدا پيش بيني شده است:
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاْءَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّــلِحُونَ.
و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
در تفسير الميزان در باره اين آيه چنين آمده است:
"وراثت" و "ارث" به طوري كه راغب گفته به معناي انتقال مالي است به تو بدون اينكه معاملهاي كرده باشي. و مراد از وراثت زمين اين است كه سلطنتِ برمنافع، از ديگران به صالحان منتقل شود و بركات زندگي در زمين مختص
ايشان شود، و اين بركات يا دنيايي است كه برميگردد به تمتع صالحان از حيات دنيوي كه در اين صورت خلاصه مفاد آيه اين ميشود كه به زودي زمين از لوث شرك و گناه پاك گشته جامعه بشري صالح كه خداي را بندگي كنند و به وي شرك نورزند در آن زندگي كنند؛ همچنانكه آيه "وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَعَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاْءَرْضِ.... يَعْبُدُونَنِي لاَيُشْرِكُونَ بِي شَيْـءًا"7 از آن خبر ميدهد. و يا اين بركات اخروي است كه عبارت است از مقامات قربي كه در دنيا براي خود كسب كردند، چون اين مقام هم، از بركات حيات زميني است هر چند كه خود از نعيم آخرت است؛ همچنانكه آيه: "وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الاْءَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَآءُ"8 كه حكايت كلام اهل بهشت است و آيه: "أُوْلَـئـِكَ هُمُ الْوَرِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ"9 بدان اشاره ميكند. از همين جا معلوم ميشود كه آيه مورد بحث خاص به يكي از دو وراثتهاي دنيايي و آخرتي نيست بلكه هر دو را شامل ميشود10.
2ـ4ـ4. آيه 55، سوره نور: در اين آيه خداوند به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام ميدهند وعده ميدهد كه سرانجام در زمين به خلافت ميرسند و از بيم و هراس رهايي مييابند:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَعَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاْءَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لاَيُشْرِكُونَ بِي شَيْـءًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَـسِقُونَ.
خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد. همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن ديني را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند، و بيمشان را به
براساس يك قانون و سنت الهي، بندگان مؤمن و صالح خداوند كه جز در مقاطع محدودي از تاريخ كره خاك، همواره به استضعاف كشانده شده و خوار شمرده ميشدند؛ در نهايت زمين را به ارث ميبرند
ايمني مبدل گرداند، [تا [مرا عبادت كنند و چيزي را به من شريك نگردانند، و هر كس از آن به كفر گرايد، آنانند كه نافرمانند.
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه، پس از اشاره به اختلاف نظر فراواني كه در ميان مفسران در زمينه مراد از اين آيه وجود دارد، و همچنين بيان ديدگاه خود در اين زمينه، ميفرمايد:
آنچه از همه مطالب برآمد اين شد كه خداي سبحان به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام ميدهند، وعده ميدهد كه به زودي جامعهاي برايشان تكوين ميكند كه جامعه به تمام معنا صالح باشد، و از لكه ننگ كفر و نفاق و فسق پاك باشد، زمين را ارث برد و در عقايد افراد آن و اعمالشان جز دين حق، چيزي حاكم نباشد، ايمن زندگي كنند، ترسي از دشمن داخلي يا خارجي نداشته باشند، از كيد نيرنگ بازان، و ظلم ستمگران و زورگويي زورگويان آزاد باشند. و اين مجتمع طيب و طاهر با صفاتي كه از فضيلت و قداست دارد هرگز تا كنون در دنيا منعقد نشده و دنيا از روزي كه پيامبر(ص)مبعوث به رسالت گشته تا كنون، چنين جامعهاي به خود نديده، ناگزير اگر مصداقي پيدا كند، در روزگار مهدي (ع) خواهد بود؛ چون اخبار متواتري كه از رسول خدا(ص) و ائمه اهلبيت (ع) در خصوصيات آن جناب وارد شده از انعقاد چنين جامعهاي خبر ميدهد11.
حاصل مباحثي كه در اين قسمت بيان شد اين است كه، براساس يك سنت تغييرناپذير الهي، حاكميت نهايي جهان از آن صالحان و مستضعفان است و بالاخره روزي جهان در اختيار صاحبان واقعي آن؛ يعني بندگان صالح و مؤمنان به خدا و رسول او، قرار ميگيرد. در اين روز جهانيان طعم شيرين عدالت، امنيت و معنويت را ميچشند و بيهيچ بيم و هراسي خداي يگانه را پرستش ميكنند. اما پرسش اين است كه اين
سنت الهي به دست چه كسي محقق خواهد شد؟
ترديدي نيست كه امام مهدي(ع) تنها تحقق بخش اين سنت الهي در تاريخ است و جز او كسي نخواهد توانست وعده خدا بر حاكميت صالحان را محقق كند. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه چون امام مهدي(ع) تنها ذخيره الهي براي تحقق سنت ياد شده است، خداوند او را از راههاي گوناگون ياري خواهد داد تا بتواند سنتش را در ميان بندگان جاري و وعدهاش را محقق سازد. در اين صورت جايي براي اين پرسش كه آن حضرت چگونه در برابر همه دنياي ظلم ميايستد و چگونه قدرتهاي نظامي و سياسي زمان ظهور را در هم ميشكند؟ باقي نميماند.
11. همان، ج 15، ص 215.
1 . ر. ك: مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي(ع)، ص 17.
10. طباطبائي، سيد محمد حسين، همان، ج 14، ص 465 ـ 466.
2 . ر. ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمهسيدمحمدباقر موسوي همداني ج 10، ص104ـ105.
3 . همان، ص 105.
4 . مطهري، مرتضي، همان، ص 19.
5 . طباطبائي، سيد محمد حسين، همان، ج 10، ص 132.
6 . همان، ج 13، ص 426 ـ 427.
7 . سوره نور (24)، آيه 55.
8 . سوره زمر (39)، آيه 74.
9 . سوره مؤمنون (23)، آيه 11.